کد مطلب:36591 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129
بنابراین وقتی كه گفته می شود ما به خدا حاجت داریم و به دلیل این نیاز باید به او روآوریم، این مدعای بزرگی است و فهم و اثبات آن مئونه بسیار می خواهد. و البته یكی از مدعیات اصلی ادیان نیز همین است. این بحث، بحث بیرون دینی است، یعنی، كسی كه هنوز وارد عرصه ی رد و قبول دینی نشده است باید این مطلب را برای خود روشن كرده باشد كه چه حاجتی به خداوند دارد؟ و اگر حقیقتا حاجتی نیابد، آنگاه روآوردن تقلیدی او به خداوند مبنایی ندارد و استوار نیست. دنباله بحث در این زمینه را به نوبت آتی می سپاریم. والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته [صفحه 119]
ممكن است كسی حاجت ما به تفكر دینی را از جنس این حاجات مبتنی بر عادت بداند یعنی آن را حاجت كاذبی بداند كه باید زدوده شود. این نظر ماركسیسم درباره دین است. فویرباخ می گفت اعتقاد به خدا، یك خرافه است. ماركس به او ایراد می گرفت كه این كافی نیست و باید بگویی چرا این خرافه متولد شده و چرا این اندازه راسخ شده است؟ ماركس سر این دوام را در چگونگی حیات اجتماعی و معیشت مادی می دانست. به نظر او وارونه بودن معیشت مادی موجب پدید آمدن این خرافه شده است. او انكار نمی كرد كه در یك محیط و معیشت واژگونه، مردم به خدا احساس نیاز می كنند و با رو آوردن به او زندگی خود را معنی و صفا می بخشند. به تعبیر وی خدا روح جهان بی روح است و اگر زندگی بی روح شد آدمی روح دیگری می تراشد و نام خدا را بر آن می نهد و به درگاه آن سجده می برد. از نظر ماركس، ما به خدا حاجت نداریم، ولی به او عادت كرده ایم و این عادت را هم محیط وارونه معیشتی در ما ایجاد كرده است.
صفحه 119.